بیآیید دوباره یک ایرانی باشیم
یه درد
درد ودل نه بهتر بگم درد فقط یه درد
امروز نمی خواهم در مورد بهداشت محیط یا HSE یا محیط زیست بنویسم می خواهم از دردی بنویسم که با دیدن اون , قلبم سوخت.
امروز داشتیم با خانواده به عید دیدنی می رفتیم و تو ماشین گرم گفت وگو و شوخی وخنده بودیم که به چراغ قرمز رسیدیم به یکباره همه ساکت شدیدم و نگاهمون به یکسوی خیابان جلب شد
خدای من وقتی یاداش می افتم تمام تنم می لرزه ...یه آدم داشت کنار خیابون جون می داد... باورت می شه آدم
با اولین نگاه می شد فهمید که معتاد هست اش ولی مهم تر از اون , اون یه آدم بود
نمی دونم تا حالا همچین صحنه ای دیده اید یا نه ولی واقعا وحشتناک بود وحشتناک , یه دفعه مغزم خالی شد از همه چیز فقط نگاه می کردم فقط...
همه بی تفاوت از کناراش رد می شدند حتی لحظه ای کسی درنگ نمی کرد که ببینه که این جسمی که داره روی آسفالت غلط می زنه یه حیوونه یا یه ادم!!
چراغ سبز شد و ما حرکت کردیم به یکباره به خودم اومدم که چکار باید بکنم به کی باید زنگ بزنم که فقط تونستم به اورژانس زنگ بزنم و اطلاع بدم نمی دونم براشون ارزشی داشت که وقتی بزارند و بیان بالا سر اون یا نه!
مغزم پر شد از هزاران سئوال بی جواب در مورد همه چیز که چرا یه ادم اینطور باید کنار خیابون در میان هزاران نفر در تنهایی جون بده
تقصیر کیه ؟
تقصیر خوداش که خوداشو به این روز انداخته؟
تقصیر اون مواد فروش ... ؟
تقصیر اون کسی که مواد مخدر رو وارد این کشور می کنه؟
تقصیر من یا تقصیر تو ؟یا اصلا تقصیر خدا ؟ خدایا چرا چرا ...
شاید قبل ازاینکه به این روز بیافته برای خوداش کسی بوده شاید تحصیلات داشته شاید زندگی اونو به این شکل دراورده شاید...شاید ..... شاید ....
تا آخرراه دیگه هیچ کس تو ماشین حرفی نزد همه توخودشون فرو رفته بودند و همه در سکوت ...
هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم کسی رو نفرین کنم ولی اینو می گم انشالله خدا تمامی کسانی رو که باعث می شن جوان این مملکت به این روز بیافته رو به راه راست هدایت فرمائید . آمین!
گفتم بنویسم شاید کلمات بتونن آرومم کنن
ولی هوای دلم امشب بارونی بارونیه .........................................